نینآی نآی نآی ، نینآی نآی *:)
به امید ِ لبخند ِ دیگری ، گریه کردن ، عجیب نیست ؛
به امید ِ تنها نماندن ِ دیگری ، تنها شدن و ماندن ، عجیب نیست ؛
به امید ِ سلامتی ِ دیگری ، درد را خریدن ، دیوانگی نیست ؛
به امید ِ آرامش ِ دیگری ، سکوت کردن و زجر کشیدن ، عجیب نیست .
مثل ِ همیشه جای ِ جواب ، فقط نگاه کردم ؛
وقتی یک مورچه می بینم میشینم یک چند دقیقه ای باهاش حرف میزنم ،
اما با آدم ها ، فقط باید سکوت کنی تا متوجه بشن !
راستی ماجرای ِ اون مورچه رو گفتم که تو پیاده رو گم شده بود ؟!
نمی دونی با چه بدبختی تا مقصدش دعوت به آرامشش کردم ،
و از ترس ِ ربوده شدنش ، تا کنار ِ خیابون رسوندمش ...
خیلی شیطون بود ، فک کنم DNA از من به ارث برده بود ! {خخخخ *:)}
ولی زمین رو که حس کرد خوشحال شد .
دوتا کافی میکس ته کیف مونده بود ، نشست اینجا تو کیفم ، پیش ِ من !
+ چیز{ لوآشــک} خور نوشت : لوآشــــــک ِ کــآکل به سر ، وآی ، وآی *:)
منم ... منم ... مآدرتون ... لوآشـــــک آوردم براتون *:)
باز هم از این لوآشک ها می خوآم ، می خوآآآآآآم !
اینقدره دلم گرمه به مهربونی ِ خدا که توهّم ِ فآنتزی زدم *:) بعــــــــله !
نظرات شما عزیزان: